محل تبلیغات شما



ماجرا خیلی ساده بود

من فقط رفتم تا عطر بخرم

فروشنده بدون اینکه سوالی کنه رفت و شیشه ی عطری آورد

هنوز سلام هم نکرده بودم که یک مرتبه گفت

این عطر خیلی به شما میاد!

بو کردم و دیدم بله همون قبلیه

گفتم نه

اشتباه میکنی

این عطر اصلا به من نمیاد!

لطفا عوضش کن.

تلخ باشه و خنک!

با تعجب رفت و عطر دیگه ای آورد و بدون اینکه بو کنم گفتم همین خوبه .

موقع رفتن گفت ببخشید:

اما سلیقه ی قبلیتون بهتر بود، عطر قبلی رو میگم.

خندیدم و زدم بیرون

درست میگفت بنده ی خدا.

اما اون عطر قبلی به من نه! به تو می اومد

به تو می اومد وقتی سرت رو روی سینه ام ول میکردی و

بیخیال ولش کن

من فقط اومده بودم این عطر رو عوض کنم

مثل چند روز قبل که مدل موهامو عوض کردم!

یا هفته ی پیش که دیونه بازیامو ترک کردم !

یا ماه قبل که طرز نگاه کردنمو تغییر دادم !

من همه ی چیزایی که دلت را میبرد، 

همه ی اون چیزایی که به تو می اومد رو عوض کردم

شاید فردا نوبت خونه و پس فردا شهرم.

نمیدونم .

اما بگو ببینم تو قراره تا کی همراهم باشی؟!

کم کم دارم خودمو هم عوض میکنم.

تو چرا نمیری از من!؟

هیچ فکر کردی که میتونستم برم از یه عطر فروشی دیگه عطر بخرم؟!

اصلا چرا رفتم اینجا هر چند میدونستم منو میشناسه و امکان داره این حرفارو بزنه

هر چند میدونستم اما رفتم

میدونی

خودزنی فقط این نیست که

چاقو برداری و بیفتی به جونت

یا خودت رو به در و دیوار بزنی

یا چه میدونم

با سر بری توی شیشه!

گاهی گوش دادن یک آهنگ

پیاده روی تو یه خیابون

یا همین ماجرای ساده ی خریدن عطر

از خودزنی هم خود زنی تره.


روزگار تلخ

مهدی قدیمی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها